چهارشنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۹

یه سال تو زمان حضرت موسی قحطی میشه و آسمون یه چیکه آب هم به زمین پس نمیده.
حضرت موسی میره به خدا میگه:
بابا! خدایا! چرا یه ذره بارون نمی آد؟ همه دارن تلف میشنا!!!...
خدا هم به حضرت موسی میگه:
توی قوم شما، یه بنده خدایی هست که یه گناهی کرده که به خاطر اونه که بارون نمی آد.
اما از اونجایی که خدا خیلی مرام داره، اسم و گناه اون نفر رو به حضرت موسی نمیگه...
حضرت موسی میاد تو جمع قومشو میگه:
خدا گفته یکی از بین شما یه گناهی کرده که به خاطر اونه که بارون نمیاد.
اون بابایی که گناه کرده بود، بلافاصله می فهمه که منظور خدا اون بوده. همون جا به خدا میگه:
خدایا غلط کردم. من توبه میکنم. فقط بالا غیرتاًَ آبروی منو نبر. من دیگه اون گناهو نمی کنم.
بعد از اینکه اون یارو توبه می کنه، بارون میاد و همه جا پر از آب میشه....
واهمه اینکه نکنه اون یاروی این دوره و زمونه من باشم، داره منو دق میده.
بدتر از اون هم اینه که هرچی هم توبه میکنم، فایده نداره.
لذا من بدینوسیله و رسماً و در ملأ عام از خدا بابت هرکاری که کردم که بد بوده، معذرت میخوام.
فقط این تن بمیره، آبروی ما رو نریز...

۲ نظر:

زهرا گفت...

من این داستانو یه جور دیگه هم شنیده بودم ولی وقتی سرچ کردم اینو پیدا کردم که جالب بود
روایت شده که بنی‏اسرائیل دچار خشکسالی شد و حضرت موسی علیه السلام‏چند مرتبه تقاضای باران کرد؛ اما باران نیامد. خداوند متعال وحی کرد که من‏دعای تو و همراهان تو را مستجاب نمی‏کنم در حالی که میان شما سخن چینی‏هست که بر کار خود اصرار دارد. موسی کلیم(ع) عرض کرد: پروردگارا! این سخن چین کیست؟ تا او رااز میان خود بیرون کنیم. خطاب شد: ای موسی! من شما را از سخن چینی باز می‏دارم آنگاه خودسخن چینی کنم؟ از این رو همه بنی‏اسرائیل بدون استثنا توبه کردند و در نتیجه باران رحمت‏الهی بر ایشان نازل شد.

Z.M گفت...

دوست جونم!
من در مورد گناهش یا گناهشون خبر نداشتم. نمی دونستم نمام بودن یا زناکار، دزد بوده یا قاتل...
دوباره نوشته رو بخون!!!
من میترسم من اون یارو یا اون دسته باشم.
این خیلی ترسناکه...
وگرنه داستان یکم اینور اونور تر چه توفیری میکنه ؟...
بعدشم...
این دوره و زمونه موسی ای نیست که بگه گناه چی بوده که بریم توبه کنیم. امروز از گناهامون توبه می کنیم و فردا که بارون اومد دوباره میشکونیمش...
ممنون از اصلاح...
;)