کمتر از 9 ساعت دیگه به پایان سال 1386 مونده. من که یه جورایی خیلی خوشحالم که این سال تموم شد.
بگذریم...
این روزا همه خواسته هاشونو دارن میشمرن تا یادشون نره سر سفره هفت سین چی به خدا بگن.
یه وقتایی دلم واسه خدا میسوزه که 99.9% ما اونو با غول چراغ جادو اشتباه گرفتیم.
همه فکر میکنیم که راهی جز این وجود نداره که خدا اینو به من بده.
همه مون هم مثل اکبر عبدی تو فیلم اخراجی ها، بعد از به دست آوردنش میگیم:
خدایا نمیخواد زحمت بکشی. خودم پیدا کردم...
یکی از خدا بارون میخواد و یکی آفتاب...
یه دختری رسیدن به فلان پسر رو میخواد و همون پسر نرسیدن به اون دختره به هر دلیلی رو خواهانه...(این نمونه چون معمولتره مثال زده شده)
دو نفر همزمان از بانک یه وام رو میخوان که فقط به یکی تعلق میگیره...
دانشگاههای ما ظرفیت 100 هزار نفر رو داره و 200 هزار نفر خواهان رفتن به دانشگاهن...(آمار تخیلی بود)
دو نفر همزمان یه دختر رو واسه ازدواج میخوان...(زمان تیر کمون شاه اول اینطوری بوده)
و از این قبیل دیگه...
اگه یکی به اونی که میخواد برسه، اون یکی منکر عدل و انصاف خدا میشه و باهاش قهر میکنه. اما فکرش به اینجا قد نمیده که مستجاب شدن هر دوی این دعاها به صورت همزمان تناقض داره...
یه جورایی به خدا حق میدم...
۱ نظر:
سلام، جوابمو نگرفتم. اگه اینجوری بود فقط یه سری افراد همیشه باید موفق میشدن ، اونم توی یه مسابقه ناجوانمردانه که برنده پارتیش کلفته(خدا). پس این عدل الهیه؟ ((:
مسخرست .
a.fakhravi
ارسال یک نظر