پنجشنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۸۷

خاطره نوروز 1387...

بلاخره اینم تموم شد....
من در تاریخ 1/1/1387 ازدواج کردم...
خیلی رو میخواد که ساعت 12 همون شب بیای و توی بلاگ چیزی بنویسی؟ نه!
امشب هم با همه خوبی ها و خوشی هاش تموم شد...
شاید من اولین عروس تاریخ ایران بودم که در تمام مدت میخندیدم...
همه بلا استثنا میگفتن که خیلی خوشگل شدم.( اگه تخته دم دستته، بزن به تخته)
همه اومدن به مدلهای مختلف گفتن که عروس باید سنگین و ساکت باشه. اما من و آرامش؟ چه حرفا!!..
خلاصه اینکه تکون میخوردیم، ازمون عکس میگرفتن و حسابی سوژه دست عمو ها و دایی ها شده بودم.
همه فامیل، از بابام گرفته تا حمید و امیر و فرهود، منو سپردن به دست فرید...
فقط لحظه ای که خواهر و مامانم رو بغل کردم، انگار غم دنیا تو دلم لونه کرد. اما تا فرید رو دیدم، یادم رفت.(اینو بهش میگن عروس بی جنبه!!!)
آخر شب هم تو رستوران، اون گارسون دست و پا چلفتی، نوشابه رو خالی کرد رو لباس فرید...
خلاصه اینکه شب بسیار به یاد ماندنی شد...
از ته دل از خدا میخوام که اگه بهتون همسر میده، حتماً شب عقدش اینقدر بهتون خوش بگذره...
سال خوبی هم داشته باشین...

۲ نظر:

k گفت...

بیا... من هم اولین کامنت سال جدید رو برات گذاشتم و اولین تبریک بلاگی رو هم برای عروسیت بهت می گم.

ناشناس گفت...

چه خاطره‌ی به خاطر موندنی است! مبارک باشد عروس خانوم!