سه‌شنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۹۵

تو آرمان شهر من دنیا این شکلیه:
همه طی الارض بلدن و هیشکی به ماشین احتیاجی نداره.وقتی کسی طی الارض بلد باشه لزومی نداره خونه اش تو شهر باشه.
میتونه بره تو یه روستای بکر حتی تو کانادا زندگی کنه و صبح بیاد سر کارش و شب هم بره خونه.
دیگه برج معنی ای نداره و همه یه خونه یه طبقه دارن.
خیابون معنی ای نداره.
فرودگاه و ماشین و هواپیما معنی نخواهند داشت.
بنزین معنیشو از دست میده.
تو اتوپیای من همه زن ها یه مانتوی خیلی بلند و گشاد مشکی پوشیدن با روسری و روبنده.
اینجوری هیچ مردی عاشق چشم و ابروی کسی نمیشه و عاشقیها واسه اخلاق زن هاست.
وقتی قیافه ها دیده نشه خیانتها کمتر میشه.
خیانت نباشه هر زن چهار پنج تا بچه میاره
خانواده ها شلوغ و خندان.
تو آرمان شهر من همه یکی ۲۰ کیلو الماس و طلا و برلیان دارن و اینها همه بی ارزشن.
وقتی طلا زیاد بشه اون وقت دیگه قیمت معنیش رو از دست میده و غنی و فقیر همه طلا خواهند داشت.
اون وقت دیگه خدمات و کالا عملا مجانی میشه.
کسی به پول برای انجام کاری احتیاج نداره و کافیه خوش اخلاق باشه و از کسی بخواد که اون کار رو براش انجام بده.
تو آرمان شهر من پزشکها MRI سرخودن.
اصلا آزمایش و اسکن و سونو و ... مسخره است.
دکتره تو تخم چشمت زل میزنه و یه گیاهی رو هم خودش میده به بیمار و اونم با خوردن یا جوشوندنش یه ساعته خوب میشه.
بیماری هایی مثل ام اس و ایدز و سرطان و پوکی استخوان و ...
تو اتوپیای من اینترنتها قطعه و آدما اگه چیزی بخوان یا با کسی کار داشته باشن به وسیله طی الارض دنبال هم میرن و نوشته ها کم میشه و مکالمه ها زیاد.
تو اتوپیای من این خاصیت وجود داره که روی پیشونی آدمها یه مانیتور وصله که اونچه که تو ذهنشه رو نشون میده.
اینجوری هیشکی به ناموس کسی بد نیگا نمیکنه.
کسی فکر دروغ و کلک هم از ذهنش رد نمیشه.
دروغ یا تهمت و غیبت بی معنی خواهد شد.

عجب اتوپیایی میشه ها....

هیچ نظری موجود نیست: