دوشنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۹۳

الآن نزدیک به دو ساله که ننوشتم.
دو ساله که افکارمو قورت میدم.
میخوام بازم بنویسم.
این روزها روزهاییه که یکی از سخت ترین مراحل زندگیمو پشت سر گذاشتم.
از پی پی گرفتن دخترم.
والا...
روزگار خیلی سخت میگذره.
فکر نمیکنم به کسی خوش بگذره.
حتی به اونی که ینگه دنیاست یا اونی که تو پاریس داره تو خیابونای سنگفرش با معشوقش راه میره و صدای پاشون رو میشنوه.
اصلاً به هیشکی خوش نمیگذره.
حتی به اوباما.
والا...

۱ نظر:

par4301 گفت...

ای جونم قربون اون دختر کوچولوی نازت بشم :)