چهارشنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۹

عادت

من عادت دارم...
وقتی از خواب پا میشم خوش اخلاق باشم.
ناهارم رو با شام یه جا ساعت 4 بخورم.
برای اینکه بفهمم چیزی و یا جایی کثیفه به دماغم بیشتر از چشمام اعتماد کنم.
وقتی یه کاری باید انجام شه، همون موقع انجام بدم.(postpone تو کار من نیست.)
بعد از هربار -گلاب به روتون- خلا رفتن، حتما پاهامو بشورم.
6 ماه یه بار یه مشمع بزرگ لباس جمع میکنم و رد میکنم میره.
حتما آخرین نفری که جواب میده باشم. (وگرنه همه فکر می کنن من لالم)
تا از یه چیزی خوشم نیاد، نخرم. حتی اگه مد شده باشه و تو همه مغازه ها فقط اون مدلی موجود باشه.(به عنوان مثال 4 ساله که بوت نخریدم. چون اون مدلی که من میخوام تو بازار تهران نیست.)
وقتی نور به چشمم بخوره امکان نداره که دیگه بتونم بخوابم.
روزی یکی دوبار به ایمیلم سر بزنم.
وقتی مامانم رو ببینم حتما علاوه بر بوس بغلش بکنم. ( گو اینکه در دوران مجردی به زور همدیگه رو میدیدم که حتی سلام کنم.)
موقع نشستن روی مبل حتماً پاهامو جمع میکنم زیرم. اما مطلقا رو زمین نمیتونم بنشینم.
موقع تایپ فارسی حتما کیبورد رو باید نیگاه کنم. حنی با این وجود که حروف فارسی روش نوشته نشده.
از هر کاری یه خورده یاد بگیرم تا در مواقع اضطراری محتاج دیگران نشم.
غذا رو بدون هیچگونه ادویه نه بپزم و نه بخورم.
تعارف نمیکنم.
روزی یه سودوکو حل کنم.
خاطرات رو توی ذهنم تمیز بایگانی کنم تا هروقت موضوعی برای خنده نداشتم، به خاطرات خنده دار بخندم.
خیلی بلند بخندم.
زیاد درددل نمیکنم.
اما زیاد غر می زنم.
و ...

هیچ نظری موجود نیست: