شنبه، آذر ۱۳، ۱۳۸۹

بچه که بودیم، لب دریا از این سطل های بازی با شن و ماسه کنار ساحل ها می فروختند و ما هم مثل 99% بچه های دیگه پامونو کردیم تو یه کفش و صاحب یه دونه از این مجموعه شدیم. این مجموعه شامل یه سطل رنگی بود، با یه در توری و یه قاشق و چنگال بزرگ که فرو می رفتند تو محل تقاطع سطل و درش. (دقیقا عین همونی که دست این کودک در عکس مشاهده می کنید.)
با اون چنگالش نه میشد آب برداشت و نه شن. با اون سن کم و عقل ناقصم، به ذهنم رسید که چرا اونی که میخواسته اینو بسازه، دوتا قاشق عوض یه قاشق و یه چنگال کنارش نذاشته تا حداقل من بتونم داداشم رو هم بازی بدم؟!!
از همون جا فهمیدم که بعضی چیزها شاید هیچوقت به درد نخوره، اما محاله بشه اونو با یه چیز به درد بخور تاق (طاق؟) زد.
تو معیار بزرگتر میشه همین ماشین های سواری تولید داخل....

۱ نظر:

پریسا. گفت...

کلی حال کردم با این قالب جدید وبلاگت و عکس این کوچولوهه!