شنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۷

سفر نامه 1

گفته بودم که در مورد این سفر بیشتر میخوام بگم:
ماشالله به جون آقا مهدی که انگار 6 ماهه به دنیا اومده بود. مگه مهلت میداد که من تصمیم بگیرم؟؟...D:
طرفای ساعت 2 نصفه شب بود که ما به اصفهان رسیدیم. خواستیم بریم هتل مدرس توی خیابون توحید.
از 17-18 تا اصفهانی آدرس پرسیدیم، هیچ دو تا جواب یکسان نشنیدیم...
بعد از اینکه حول و حوش 3.5 رسیدیم به هتل، گفتن:"به جون شما محاله اگه بهتون اتاق بدیم."
خلاصه رفتیم تو یه مسافرخونه خوابیدیم که صاحابشو با یه من عسل هم نمیشد خورد...
ادامه ماجرا در پست بعدی...

هیچ نظری موجود نیست: