شنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۶

خلاقیت...

ابتکار چه کلمه جالبیه ها!!!...
من شدیداً اعتقاد دارم که این حس و خلاقیت توی بچه ها خیلی خیلی قویه.
من که بچه بودم، همه اش تو این فکر بودم که به جای اینکه این پیف پاف بد بو رو به سوسکا بزنیم که آخرشم نفسشون رو نگه دارن و نمیرن، یه سم مهلکی بریزیم تو غذایی که دوست دارن و بذاریم دم در دستشویی تا بخورن و بمیرن...
چند سال بعد هم از همین مدلها ساختن و خداییش هم خیلی موثر بود.
یکم که بزرگتر شدم پیش خودم فکر کردم چرا حالا که اینقدر آلودگی هوا زیاده، از این ماشین کنترلی ها بزرگشو برای استفاده آدم بزرگا نمیسازن؟..
به جای آدابتور هم از یه شارژر استفاده میکنیم که از برق انرژیشو بگیره...
چند سال پیش هم ژاپنیها نمونه اش رو ساختن و روانه بازار کردن.
داداشم سال اول اقتصاد بود که...
بابام همه اش تو خونه میگفت که پول ما خیلی خیلی بی ارزش شده. هر چی هم اسکناس درشت تر چاپ کنن، اوضاع بد تر میشه. منم گفتم که باید یه تغییر واحد تو پولمون بدیم تا ارزش پولمون بره بالا. مثلاً هر 1000 ریال رو باید بکنیم 1 واحد پول x...
داداشم منو به غایت مسخره کرد و گفت تو که از اقتصاد چیزی نمیدونی، اظهار نظر نکن.
چند سال پیش توی تلویزیون شنیدم که ترکیه و چند تا از کشورهای اروپای شرقی همین کار رو کردن.
الآن هم همه اش دارم به یه دستگاهی در قد و قواره های سیگار فکر میکنم که توش عمل فوتو سنتز انجام شه. یعنی ما هم مثل گیاها دی اکسید کربن هوا رو بتونیم استفاده کنیم. تا اکسیژن تموم نشه.
چون مولکولهای اکسیژن از کربن کوچولو ترن، حتی میتونن از یه فیلتر رد شن و کربن ها اونجا بمونن.
(من از شیمی و زیست چیز زیادی نمیدونم.)
خلاصه اینکه اگه چند وقت دیگه از رسانه های خبری شنیدین که اینم ساختن، تعجب نکنین...
شاید اگه منم تشویق میشدم، منم الآن واسه خودم بورکینافاسویی شده بودم.D:

هیچ نظری موجود نیست: