پنجشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۶

علی سنتوری...

این چهارمین علی ای بود که میدیدم معتاد شده.
کی؟!
معلومه...
علی سنتوری.
اولیش، یه آدم باهوش و مبتکر بود. مهندسی صنایع و لیسانس حسابداریشو گرفته بود.(بماند که دیپلم تجربی و ریاضی رو هم داشت). استاد مسلم زبان انگلیسی بود. خلبانی هم میکرد. اونم عین علی سنتوری داستان آقای مهرجویی نوازنده بود. اما نوازنده ارگ. هیچوقت اولین روزایی که مست میکرد رو یادم نمیره. تفریحی مشروب میخورد و خودشو از این دنیایی که اینقدر بهش ظلم کرده بودن دور میکرد.
یه موجود باهوش و جالب. کم کم مشکلات زندگی و زن و بچه اش هم زیادتر میشد و ...
شروع کرد به تریاک کشیدن...
الآنم که الآنه نتونسته رو پای خودش وایسته.
دومیش، یه علی دیگه بود که من حاضر شرط ببندم که خدا موجودی رو به باهوشی اون کم آفریده.
اما این یکی برخلاف علی اول، دنبال هیچ هنری نرفت. دیپلمشم نتونست بگیره.
چرا؟!
چون عشق ماشین بود. تو 10 سالگی میتونست موتور یه ماشین رو بیاره پایین و دوباره نصبش کنه.
نقاشیش عالی بود.
همه دنیا رو ول کرد و رفت سراغ 4 تا راننده.
اول سیگار و بعد هم تریاک. حالا هم که کراک و شیشه. 28 سالشه با قد 190. اما مثل یه پیرمرد 70 ساله خمیده است. توی دهنش حتی یه دندون هم نداره. تمام بدنش پوسیده و تازه یک ماهه که به فکر ترک افتاده.
خدا میدونه میتونه ترک کنه یا اونم مثل علی اول میشه...
علی سوم، باهوشترین شاگرد مامانم بود. من همیشه برگه های امتحانیشونو صحیح میکردم.
خیلی ها بودن که درس میخوندن و 20 میشدن. اما این پسر نخونده نمره زیر 19 نمی آورد. خیلی بازیگوش بود. میدونم درس نمیخوند، چون در جریان مشکلات خانوادگیش بودم که اگه وقتی گیر میاورد، حتما به استراحت و بازی میگذروند.
تنها چیزی که در این سه نفر مشترک بود، باهوشی زیاد و عدم درک جامعه بوده. هیچ کس تو این جامعه نخواست بفهمه که بابا! این یارو با بقیه فرق داره. خواسته هاش، دیدگاهش، آرزوهاش، توانایی هاش با عموم مردم فرق داره.
با دیدن فیلم علی سنتوری، خیلی گریه کردم. خیلی دردم اومد. ناراحت شدم...
یکی از اینکه اون هم با بقیه فرق داشت و کسی نتونست تحمل کنه.
یکی هم از اینکه متاسفانه دنیای هنری ما خیلی خیلی کثیف شده.
(لطفا منکر نشین که مطمئناً از من به این دنیا نزدیکتر نیستین.)

هیچ نظری موجود نیست: