نمیدونم چرا دوباره دلم گرفته. یعنی میدونما....
اما از به زبون آوردنش خوشم نمیاد. چرا باید دنیا اینجوری باشه؟
میدونی چیه؟؟!!
پسرا برای من به 4 دسته تقسیم میشن:
- اونایی که اصلا از همدیگه خوشمون نمیاد.(تعدادشون خیلی زیاده)
- اونایی که از من خوششون میاد و من ازشون خوشم نمیاد.(اینم باز تعدادش خیلی زیاده)
- اونایی که من ازشون خوشم میاد و اونا از من خوششون نمیاد.(وجود خارجی نداره)
- اونایی که هر دومون از هم خوشمون بیاد.(با نگاه به گزینه های بالایی، متوجه میشین که این پسر موجود نیست)
واقعاً از جنگیدن با روزگار و دور و بری هام خسته شدم
من همیشه همه سعیم رو کردم که یه پسر از من خوشش نیاد. آخه من که بهش هیچ علاقه ای ندارم. چرا باید بدبخت رو علاف کنم که فکر کنه میخوامش؟
همیشه پاچه همه پسرای دور و برم رو طوری گرفتم که فکر من اصلاً به مغزشم خطور نکنه.
دلیلشم اینه که کسی نمیتونه بفهمه تو کله من چی میگذره. اما فکر پسرا برام عین یه کتاب باز میمونه. تکراریه. خوشم نمیاد از اینهمه تکرار ...
احتمالاً با خوندن این نوشته، فکر میکنین که " اوووه! دختره چه پر رو و پر افاده است
خوب فکر کنین.(بعداً که فهمیدین دارین اشتباه میکنین، میتونین معذرت خواهی کنین.)شاید اشتباهم همین بوده که فکر میکردم یه زندگی زمانی شروع میشه که هر دو پایه اون به هم علاقه داشته باشن
میدونی!!...
اینا همه اش باد هواست.
وقتی وارد دنیای واقعی میشم، دلم میخواست کور بودم و خیلی چیزا رو نمیدیدم. یا کر بودم و خیلی دروغ ها رو نمیشنیدم.
من قسم میخورم که تو دنیای واقعی الآن، هیچ عشقی وجود نداره. چیزی که امروزه همه مون به این اسم میشناسیم، یه جور قرارداده. یعنی من میبینم با فلانی بودن به نفعمه. پس دوسش دارم.
اینو نمیشه گفت عشق. این فقط یه معامله است.
ااااه... خسته شدم از بس به خودم از این جمله ها تحویل دادم.
کاشکی فکر آدما مثل یه صفحه مانیتور روی پیشونیشون نشون داده میشد. به اندازه صفحه موبایل که رو پیشونی همه جا هست.
اگه اینجوری بود، دیگه هیچ کس نمیتونست دروغ بگه و سر یکی رو کلاه بذاره.
کاشکی ما آدما یکم، فقط یکم بدون چشمداشت محبت میکردیم...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر