جمعه، اسفند ۰۶، ۱۳۹۵

اون قدیم ندیما در پناه تو میداد.
ما باورمون شده بود یه دختر خوشگل و مغرور و چادری تو دانشگاه حداقل ۳ تا خاطرخواه داره که حاضرن براش جون برن.
همیشه همه میگفتن تو از مریم هم خوشگلتری.
خلاصه یه توهمی مبنی بر کشته مرده داشتن حداقل سه چهار نفر رو داشتم.
فکر میکردم اگه ازدواج هم بکنم، از صبح تا شب قربون چشمای خوشگلم میره.
اصلا فکر میکردم من آفریده شدم تا یکیو در حد مرگ عاشق خودم کنم....
نمیگذرم از اون خل و چلهایی که این فیلما رو میساختن.
حتی از اونایی که از من تعریف بیجا میکردن و توقع منو سانت سانت بالاتر میبردن هم نمیگذرم.
وقتی موهای سفیدمو تو آینه میبینم....
یا وقتی چروک های کنار چشمامو میبینم، میفهمم عمرمو در کنار کسی گذروندم که هیشوقت نگفت بهم که خوشگلم تا این که کم کم از دستش دادم...
 حالا توی آینه نه صورت شاداب و چشمای شیطون میبینم و نه هیچی....
من در حال اتمامم

هیچ نظری موجود نیست: