جمعه، تیر ۰۳، ۱۳۹۰

مامانه دست بچه اش رو گرفته بود و اصلاً هم مراعات قد و قواره اش رو نمی کرد. انگار که دیرش شده بود، داشت تقریباً میدوید.
بچه یهو جیغ زد که مامان دستم درد گرفت. ولم کن خَر زور...
مامانه یه کشیده آبدار نثار بچه کرد و ادامه داد:
احمق بیشعور!این چه طرز حرف زدنه؟! این فحش ها رو اگه اون بابای پدرسگت نده، تو هم یاد نمی گیری. کثافت! این دفعه که تو دهنت فلفل ریختم یاد میگیری با مامانت چجوری حرف بزنی!
به من میگی خر زور؟
عمه ته...
تو دلم گفتم:
کاملاً معلومه که این فحشها رو فقط از باباش یاد گرفته ها!!!!