پنجشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۷

پنج در یک...

1. هیچ دقت کردین که فصل امتحانات که میشه پست ها سرشار از بوی گند ناامیدی میشه؟
2. پریسا جان! دیشب خواب دیدم با چند نفر دیگه که میشناسم دارین آزمون دکترا میدین. تو بلافاصله بعد از دادن پاسخنامه، قبول شدی. من خیلی بهت افتخار میکردم...
3. اگه توی اتوبان یادگار جنوب که حاوی کمی شیب هست، متوجه بشین که موتور جلویی شما برای کم کردن سرعتش از پاهاش استفاده میکنه، به طوریکه کف پاشو به آسفالت میکشه، دلتون نمیخواد برین جلوشو ربزه ربزه ترمزبگیرین تا بخوره به ماشین شما _صد البته غیر تصادفی_ و دیگه پاهاش درد نگیره؟
4. اگه به طور کاملا تصادفی متوجه بشین که رئیستون که خیلی آدم محترمیه برای کسی جوکی فرستاده که حاوی بی تربیتانه ترین حرف ممکنه، حس استفراغ بهتون دست نمیده؟
5. یکی از دوستانمون در بیمارستان بقیه الله مشغول به کاره. میگه زخمیای فلسطینی رو که میارن، از اینکه بهشون خون ایرانیا تزریق بشه، خود داری میکنن و برای ایرانیا کمی تا حدود بسیاری قیافه ترش میکنن. همچنین جانبازی در همون بیمارستان بستری بوده که دارویی رو میخواسته که این غزه ای ها هم میخواستن. این دارو به جانباز ایرانی تعلق نگرفت...

هیچ نظری موجود نیست: