یکشنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۷

فوتبال...

عجب دوره و زمونه ای شده به خدا!!!
اصلاً وقت نمیکنم که یه سری به اینجا بزنم و یه صفایی به این صفحه بدم. بگذریم...
پرسپولیس که قهرمان شد، بابا و داداش و همسرم از خوشحالی در پوست خودشون نمیگنجیدن.
از طرفی شب آقای رضایی رو خیلی پکر دیدم.آخه آقای رضایی استقلالیه دو آتیشه است...
جدا نمیفهمم چرا مرد ها لذت مسخره کردن و خندیدن به بازیگران فوتبال رو با کلمه ای به نام "تعصب" به یه تیم، جایگزین میکنن که بعد از هر برد، قلبشون از خوشحالی ایست کنه و یا از زور ناراحتی و گریه، سردرد بگیرن...(آخه فوتبال ایران، تفریحی به جز کل کل و کُر کُری به همراه نداره...)
راستی یادم رفت بگم...
داداشم بعد از برد، غش کرد و آقای رضایی هم راهی بیمارستان شد...
موضوع وقتی جالب تر میشه که بازیکن ها اصلاً به این موضوع ها اهمیت نمیدن...
آخ که اگه من مربی یه تیم فوتبال بودم،...
همه رو از پا آویزون میکردم تا درس عبرتی باشد برای سایرین D:

هیچ نظری موجود نیست: